«دختری که رهایش کردی» داستان زندگی مردی به نام «کمال» را روایت می‌کند که در میان آشفتگی‌های سیاسی و اجتماعی تهران آن زمان، با چالش‌های شخصی و عاطفی خود دست و پنجه نرم می‌کند. کمال، که شخصیتی متفکر و جستجوگر است، با دختری به نام «سیمین» آشنا می‌شود. سیمین، دختری زیبا و پیچیده، توجه کمال را جلب می‌کند و رابطه‌ای عاطفی و پرتنش بین آن‌ها شکل می‌گیرد.

این ارتباط به تدریج به کشمکش‌های درونی کمال و سیمین می‌افزاید و باعث می‌شود هر دوی آن‌ها با مسائل عمیق‌تری از هویت، عشق و انتظارات اجتماعی روبه‌رو شوند. کمال، با توجه به فشارهای اجتماعی و خانوادگی، تصمیمات دشواری را اتخاذ می‌کند که تأثیرات عمیقی بر زندگی او و سیمین می‌گذارد.

رمان به شکل پیچیده‌ای به بررسی تأثیرات انتخاب‌ها و تصمیمات فردی بر زندگی‌های شخصی و اجتماعی می‌پردازد و به خواننده این امکان را می‌دهد تا به درون شخصیت‌ها نفوذ کرده و به تحلیل روان‌شناختی و اجتماعی آن‌ها بپردازد. «دختری که رهایش کردی» با نثر روان و توصیف‌های دقیق از احساسات و روابط انسانی، تصویری عمیق و انسانی از زندگی در دوران معاصر را به نمایش می‌گذارد و به بررسی مسائل اجتماعی و فردی به شیوه‌ای احساسی و تفکری می‌پردازد.